next page

fehrest page

back page

84/28 صحيفة الرضا: (356) عن الرضا، عن آبائه ، عن على بن الحسين عليهم السلام قال : حدثنى اءسماء بنت عميس قالت : كنت عند فاطمة جدتك اذ دخل رسول الله صلى الله عليه و آله و فى عنقها قلادة من ذهب كان على بن اءبى طالب عليه السلام اشتراها له من فى ء له فقال النبى صلى الله عليه و آله : لا يغرنك الناس اءن يقولوا بنت محمد و عليك لباس ‍ الجبابرة ، فقطعتها و باعتها و اشترت بها رقبة فاءعنقتها، فسر رسول الله صلى الله عليه و آله بذلك (357)
ترجمه : امام زين العابدين عليه السلام فرموده : اسماء بنت عميس خطاب به من گفت : من نزد جده شما فاطمه زهرا عليهاالسلام بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به خانه آن بانو وارد شد، در حالى كه گردنبندى از طلا را كه از على عليه السلام آن را از سهم غنائم خود خريده بود، بر گردن داشت ، پس پيامبر خدا خطاب به فاطمه گفت :
آيا شايسته است كه تو دختر محمد باشى و مردم به تو بگويند ((بنت محمد)) ولى تو زر و زيور ستمگران را به خود بياويزى ؟
فاطمه عليهاالسلام پس از اين سخن پيامبر، گردنبند را از گردن خويش باز كرده و فروخت ، و با پول آن برده اى خريده و آزاد نمود، و رسول خدا از اين عمل وى خشنود و مسرور گرديد.
85/29 الخرائج : (358) روى عن عمران بن الحصين قال : كنت عند النبى صلى الله عليه و آله جالسا اذ اءقبلت فاطمة عليهاالسلام و قد تغير وجهها من الجوع . فقال لها: ادنى . فدنت منه ، فرفع يده حتى وضعها على صدرها فى موضع القلادة و هى صغيرة ثم قال : اللهم مشبع الجاعة و رافع الوضعة ، لا تجع فاطمة .
قال : فراءيت الدم على وجهها كما كانت الصفرة . فقالت : ما جعت بعد ذلك
(359)
ترجمه : عمران بن حصين گويد:
در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودم كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در حالى كه از شدت گرسنگى رنگ چهره اش تغيير كرده بود وارد شد. پيامبر به او فرمود: نزديك تر بيا. فاطمه عليهاالسلام نزديك آن حضرت رفت ، سپس ايشان دست خود را بلند كرده روى سينه فاطمه ، در محل قرارگرفتن گردنبند گذاشت ، و فاطمه در اين زمان دخترى كوچك بود. پس پيامبر فرمود: اى خدايى كه گرسنگان را سير مى كنى و فرودستان را رفعت مى بخشى ، فاطمه را گرسنه مگذار.
عمران گويد: در اين حال ديدم كه خون در صورت فاطمه جريان پيدا كرد و چهره اش سرخ شد.
عمران گويد: فاطمه عليهاالسلام مى فرمود: من بعد از آن هرگز گرسنه نشدم .
86/30 الخرائج : (360) روى عن جابر بن عبدالله قال : ان رسول الله صلى الله عليه و آله اءقام اءياما و لم يطعم طعاما حتى شق ذلك عليه ، فطاف فى ديار اءزواجه فلم يصب عند احداهن شيئا فاءتى فاطمة فقال : يا بنية هل عندك شى ء آكله ، فانى جائع ؟
قالت : لا والله بنفسى و اءخى و فلما خرج عنها بعثت جارية لها رغيفين و بضعة لحم فاخذته و وضعته تحت جفنة و غطت عليها و قالت : والله لا وثرن بها رسول الله صلى الله عليه و آله على نفسى و غيرى . و كانوا محتاجين الى شبعة طعام . فبعثت حسنا اءو حسينا الى رسول الله صلى الله عليه و آله فرجع اليها فقالت : قد اءتانا الله بشى ء فخباءته لك .
فقال : هلمى على يا بنية ، فكشفت الجفنه فاذا هى مملوءة خبزاء و لحما فلما نظرت اليه : بهتت و عرفت اءنه من عندالله ، فحمت الله و صلت على نبيه اءبيها و قدمته اليه ، فلما رآه حمد الله و قال : من اءين لك هذا؟ قالت : هو من عندالله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب .
فبعث رسول الله صلى الله عليه و آله الى على فدعاه و اءحضره ، و اءكل رسول الله صلى الله عليه و آله و على و فاطمة و الحسن و الحسين و جميع اءزواج النبى حتى شبعوا.
قالت فاطمة : و بقيت الجفنة كما هى فاءوسعت منها على جميع جيرانى ، جعل الله فيها بركة و خيرا كثيرا
(361)
ترجمه : جابر بن عبدالله انصارى گويد:
چند روزى مى شد كه رسول خدا غذا نخورده بود و لذا به شدت گرسنه شده و تحمل آن برايش دشوار گرديده بود، به خانه هر يك از همسران خود كه رفت چيزى براى خوردن نيافت پس به خانه دخترش فاطمه رفته و گفت : دخترم ! آيا در خانه تو چيزى پيدا مى شود كه بخورم و رفع گرسنگى نمايم ؟
فاطمه گفت : نه ، به خداوند سوگند چيزى يافت نمى شود، جان من و على به فدايت باد.
پس پيامبر از نزد دخترش خارج شد و در اين حال يكى از كنيزان فاطمه كه سخنان او را با پدرش شنيده بود، دو گرده نان با مقدارى گوشت براى آن حضرت فرستاد، فاطمه عليهاالسلام آنها را گرفته و در زير كاسه اى قرار داده و گفت : به خداوند سوگند كه من رسول خدا صلى الله عليه و آله را در خوردن اين غذا، بر خودم و ديگران مقدم مى دارم . و اين در صورتى بود كه خود آنها در خانه به يك وعده غذا احتياج داشتند. سپس حضرت فاطمه عليهاالسلام حسن و حسين را فرستاد تا پيامبر را بازگردانند، هنگامى كه پيامبر بازگشت ، فاطمه عليهاالسلام به او گفت : خدا مقدارى غذا براى ما فرستاد كه من آن را براى شما نگه داشته ام . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آن را براى من بياور. پس فاطمه عليهاالسلام كاسه را برداشت و مشاهده كرد كه به جاى آن دو قرص نان و كمى گوشت ، مقدار زيادى نان و گوشت در زير آن وجود دارد و دريافت كه آن را خداوند متعال براى ايشان فرستاده است ، پس حمد و ثناى خداوند را به جاى آورد و بر پيامبر خدا صلوات و درود فرستاد و آن غذا را در مقابل رسول خدا گذارد.
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن طعام را ديد حمد و ثناى خدا را به جاى آورد و به فاطمه گفت : اين غذا را از كجا آورده اى ؟ فاطمه گفت : آن را خداوند متعال فرستاده است ، كه خداوند اگر اراده كند روزى بى حساب خود را به هر كه خواهد عطا نمايد.
پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله كسى را به دنبال على عليه السلام فرستاد و هنگامى كه او نيز حاضر شد، پيامبر، على ، فاطمه ، حسن و حسين و عموم زنان پيامبر از آن طعام خوردند تا سير شدند.
فاطمه عليهاالسلام مى فرمود: با وجود اينكه از آن طعام اين همه خورده شد، باز هم آن كاسه مملو از غذا بود، پس آن را در ميان همسايگان توزيع كردم ، همانا خداوند بركت و خير كثيرى در آن غذا قرار داده بود.
87/31 الخرائج : (362) روى اءن اءباعبدالله عليه السلام قال : ان خديجة لما توفيت جعلت فاطمة تلوذ برسول الله صلى الله عليه و آله و تدور حوله ، تساءله : يا رسول الله اءين اءمى ؟ فجعل النبى صلى الله عليه و آله لا يجبيها، فجعلت تدور على من تساءله ، و رسول الله لا يدرى ما يقول ، فنزل جبرئيل فقال : ان ربك ياءمرك اءن تقراء على فاطمة السلام و تقول لها: ان امك بيت من قصب ، كعابه من ذهب ، و عمده من ياقوت اءحمر، بين آسية امراءة فرعون و مريم بنت عمران .
فقالت فاطمة : ان الله هو السلام و منه السلام و اليه السلام
(363)
ايضاح : قال الجوهرى كعوب الرمح النواشر فى اءطراف الانابيب .
ترجمه : امام صادق عليه السلام فرموده :
هنگامى كه حضرت خديجه رحلت نمود فاطمه عليهاالسلام كه كودكى بيش نبود دائما خود را به رسول خدا صلى الله عليه و آله نزديك مى كرد و در اطراف او مى گشت و مى گفت : اى رسول خدا! مادرم كجاست ؟ ولى پيامبر به او پاسخى نمى داد و فاطمه به دنبال كسى بود كه بتواند پاسخ اين سؤ ال را از او بگيرد، و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز در فكر بود كه چه جوابى به او بدهد، در اين حال جبرئيل بر او نازل گرديده و گفت : خداوند مى فرمايد: به فاطمه سلام برسان و به او بگو كه مادرت با آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران ، در خانه اى است كه در بهشت قرار دارد و ديوارهاى آن از طلا و ستونهاى آن از ياقوت سرخ است .
و فاطمه مى گفت : خدا سلام و سلامتى است ، و سلام و سلامتى از او و به سوى اوست .
88/32 الخرائج : (364) روى اءن ام ايمن لما توفيت فاطمة ، حلفت اءن لا تكون بالمدينة اذ لا تطيق اءن ينظر الى مواضع كانت بها، فخرجت الى مكة فلما كانت فى بعض الطريق عطشت عطشا شديدا فرفعت يديها و قالت : يا رب اءنا خادمة فاطمة تقتلنى عطشا؟ فاءنزل الله عليها دلوا من السماء فشربت فلم تحتج الى الطعام و الشراب سبع سنين و كان الناس يبعثونها فى اليوم الشديد الحر فما يصيبها عطش (365)
ترجمه : قطب الدين راوندى گويد: روايت شده :
وقتى فاطمه عليهاالسلام از دنيا رحلت نمود ام ايمن سوگند خورد كه در مدينه نماند، زيرا طاقت ديد آن مواضع و محل هايى را در آنجا ديده بود نداشت ، لذا از مدينه خارج شد و به سوى مكه حركت كرد، در بين راه آب او تمام شد و تشنگى بر او غلبه كرد پس دستان خود را به سوى آسمان بلند كرده و گفت :
پروردگارا! من خدمتكار حضرت فاطمه هستم ، آيا مى خواهى مرا به واسطه عطش و در حال تشنگى بميرانى ؟ در اين حال خداوند متعال دلوى آب از آسمان براى او فرستاد و او از آن آب نوشيد و هفت سال از آب و غذا بى نياز گرديد، و مردم او را در روز بسيار گرم به دنبال كارهايى مى فرستادند ولى او هرگز تشنه نمى شد.
89/33 الخرائج : (366) روى اءن سلمان قال : كانت فاطمة عليهاالسلام جالسة قدامها رحى تطحن بها الشعير، و على عمود الرحى دم سائل و الحسين فى ناحية الدار يتصور من الجوع ، فقلت ، يا بنت رسول الله دبرت كفاك و هذه فضة ، فقالت : اءوصانى رسول الله صلى الله عليه و آله اءن تكون الخدمة لها يوما، فكان اءمس يوم خدمتها. قال سلمان : قلت : انى مولى عتاقه اما اءنا اءطحن الشعير اءو اسكت الحسين لك ؟ فقالت : اءنا بتسكينة اءرفق و اءنت تطحن الشعير، فطحنت شيئا من الشعير فاذا اءنا بالاقامة ، فمضيت و صليت مع رسول الله صلى الله عليه و آله فلما فرغت لعلى ما راءيت ، فبكى و خرج ثم عاد فتبسم فساءله عن ذلك رسول الله صلى الله عليه و آله قال : دخلت على فاطمة و هى مستلقيه لقفاها و الحسين نائم على صدرها، و قدامها رحى تدور من غير يد، فتبسم رسول الله صلى الله عليه و آله و قال : يا على ! اءما علمت اءن لله ملائكة سيارة فى الارض يخدمون محمدا و آل محمد الى اءن تقوم الساعة (367)
ترجمه : قطب الدين راوندى گويد كه از سلمان فارسى روايت شده :
حضرت فاطمه عليهاالسلام نشسته بود و با آسيايى كه در مقابلش بود جو آسيا مى كرد و دسته آسيا خون آلود بود، و در اين حال حسين در گوشه اطاق از گرسنگى بى قرارى مى كرد. من به فاطمه گفتم : اى دختر رسول خدا! پوست دستان شما مجروح شده در صورتى كه خادمه شما فضه حاضر و بيكار است . فاطمه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله به من توصيه كرده كه كار منزل يك روز به عهده من باشد و يك روز به عهده او، و نوبت كار او ديروز بوده است .
سلمان گويد: به حضرت فاطمه گفتم : من بنده آزادشده پدر شما هستم ، پس اجازه دهيد يا جو را آسيا كنم و يا اينكه حسين را ساكت كنم . و حضرت فاطمه گفت : من بر آرام كردن حسين تواناترم ، تو آسياكردن جو را عهده دار باش . من مقدارى از جو را آسيا كرده بودم كه پس از اذان ، اقامه نماز گفته شد، برخاستم و نمازم را با رسول خدا صلى الله عليه و آله به جاى آوردم ، هنگامى كه از نماز فارغ گرديدم آنچه را كه ديده بودم براى على عليه السلام تعريف كردم ، پس او گريه كرد و خارج شد و پس از مدتى بازگشت در حالى كه خندان بود، پيامبر علت خنده را از على عليه السلام پرسيد و او گفت : نزد فاطمه رفتم ، او را ديدم كه بر قفا خوابيده و حسين بر روى سينه اش به خواب رفته است و آسيايى كه در مقابل او بود به خودى خود كار مى كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله لبخندى زد و فرمود: اى على ! تو مى دانى كه خداوند فرشتگان زيادى در زمين دارد كه تا روز قيامت محمد و آل محمد را خدمت خواهند كرد.
90/34 الخرائج : (368) روى اءن اءباذر قال : بعثنى رسول الله صلى الله عليه و آله اءدعو عليا فاءتيت بيته فناديته فلم يجبنى اءحد تطحن و ليس معها اءحد، فناديته فخرج و اءصغى اليه رسول الله ، فقال له شيئا لم اءفهمه ، فقلت : عجبا من رحى فى بيت على تدور و ليس معها احد قال : ان ابنتى فاطمة ملا الله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا و ان الله علم ضعفها فاءعانها على دهرها و كفاها اءما علمت اءن الله ملائكة موكلين بمعونة آل محمد (369)
ترجمه : قطب الدين راوندى گويد كه از ابوذر غفارى روايت شده كه فرمود:
رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا به خانه على عليه السلام فرستاد تا به او بگويم كه براى كارى به نزد پيامبر بيايد، پس به طرف خانه وى رفتم و او را صدا كردم ولى كسى جوابم نداد، نگاه كردم و ديدم كه آسياكار مى كند در حالى كه كسى آنجا نبود كه آن را بچرخاند، و دوباره او را صدا زدم كه على عليه السلام از منزل خارج شد و به حضور رسول خدا عليه السلام آمد و رسول خدا سخنى در گوش او گفت كه من نفهميدم ، پس از آن گفتم : تعجب كرده ام از اين آسيايى كه در خانه على عليه السلام خود به خود مى گردد. پيامبر فرمود: همانا خداوند متعال قلب و جوارح دخترم فاطمه را از ايمان و يقين انباشته است ، و چون او بر ضعف و ناتوانى فاطمه عالم است لذا او را در كارهايش يارى و مدد مى رساند و او را بى نياز مى گرداند، تو مى دانى كه خداوند فرشتگانى دارد كه موظف به معونت و يارى آل محمد مى باشند.
91/35 الخرائج : (370) روى اءن عليا عليه السلام اءصبح يوما فقال : لفاطمة : عندك شى ء تغذينيه ؟ قالت : لا. فخرج و استقرض دينارا بتياع ما يصلحهم فاذا المقداد فى جهد و عياله جياع فاءعطاه الدينار و دخل السمجد و صلى الظهر و العصر مع رسول الله صلى الله عليه و آله ثم اءخذ النبى بيد على و انطلقا الى فاطمة و هى فى مصلاها و خلفها جفته تفور.
فلما سمعت كلام رسول الله صلى الله عليه و آله خرجت فسلمت عليه و كانت اءعز الناس علياء، فرد السلام و مسح بيده على راءسها ثم قال : عشينا غفرالله و قد فعل فاءخذت الجفنة فوضعتها بين يدى رسول الله صلى الله عليه و آله قال : يا فاطمة ! انى لك هذا الطعام الذى لم اءنظر الى مثل لونه قط و لم اءشم رائحته قط و لم آكل اءطيب منه ؟ و وضع كفه بين كتفى و قال : هذا بدل عن دينارك ان الله يرزق من يشاء بغير حساب

اقول : قال الزمخشرى فى الكشاف عند ذكر قصه زكريا و مريم : عن النبى صلى الله عليه و آله انه جاع فى زمن قحط فاءهدت له فاطمة رغيفين و بضعة لحم آثرته بها فرجع بها اليها فقال : هلمى يا بنية و كشفت عن الطبق فاذا هو مملو خبزا و لحما فبهتت و علمت اءنها نزلت من الله فقال لها: اءنى لك هذا قالت هو من عندالله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب ، فقال عليه السلام الحمدلله الذى جعلك شبيهة سيدة نساء بنى اسرائيل ثم جمع رسول الله صلى الله عليه و آله على بن ابى طالب و الحسن و الحسين و جميع اءهل بيته حتى شبعوا و بقى الطعام كما هو و اءوسعت فاطمة على جيرانها (371)
ترجمه : قطب الدين راوندى گويد:
روايت شده كه يك روز صبح على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام گفت : آيا صبحانه اى در نزد تو هست كه بخورم ؟ فاطمه گفت : نه . پس على عليه السلام از خانه خارج شد و دينارى قرض كرد تا طعامى خريدارى نمايد، در بين راه به مقداد صحابى عظيم الشاءن پيامبر برخورد و چون اطلاع پيدا كرد كه او و خانواده اش گرسنه اند آن پول را به مقداد داده و خود به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را با پيامبر به جاى آورد، و پس از نماز رسول خدا صلى الله عليه و آله دست او را گرفت و با هم به طرف منزل فاطمه رفتند و او را در حالى مشاهده كردند كه در محراب عبادت مشغول راز و نياز است و در پشت سرش كاسه اى قرار دارد كه از آن بخار بلند مى شود.
هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام صداى رسول خدا صلى الله عليه و آله را شنيد از مصلاى خود خارج شد و بر او سلام كرد، و فاطمه عزيزترين مردم در نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، و پيامبر سلام او را جواب گفت و دستى بر سر او كشيد و فرمود: خدا تو را بيامرزد، شامى براى ما مهيا كن .
سپس فاطمه عليهاالسلام آن كاسه را آورد و در مقابل رسول خدا صلى الله عليه و آله گذارد، پيامبر فرمود: اى فاطمه ! اين غذا از كجا آمده است ؟ من هرگز غذايى به اين خوش رنگى و خوشبويى نديده ام و نظير آن را نخورده ام . آنگاه دست خود را بر سينه على عليه السلام نهاد و فرمود: اين غذا در مقابل آن دينارى كه در راه خدا دادى به دست آمده است ، همانا خداوند هر كه را بخواهد رزق و روزى بى حساب عطا مى نمايد.
علامه مجلسى گويد: زمخشرى (538 ه ) در تفسير كشاف ، آن جايى كه قصه زكريا و مريم را بيان مى كند گويد: و از پيامبر اسلام روايت شده است كه در زمان قحطى به شدت گرسنه شد و.... (372)
92/36 المناقب (373)، الخرائج : (374) روى اءن عليا استقرض من يهودى شعيرا فاسترهنه شيئا فدفع اليه ملاءة (375) فاطمة رهنا و كانت من الصوف فاءدخلها اليهودى الى دار وضعها فى بيت فلما كانت اليلة دخلت زوجته البيت الذى فيه الملاءة بشغل فراءت نورا ساطعا فى البيت اءضاء به كله فانصرفت الى زوجها فاءخبرته باءنها راءت فى ذلك البيت ضوءا عظيما فتعجب اليهودى زوجها و قد نسى اءن فى بيته ملاءة فاطمة ، فنهض مسرعا و دخل البيت فاذا ضياء الملاءة ينشر شعاعها كاءنه يشتعل من بدر منير يلمع من قريب ، فتعجب من ذلك فاءنعم النظر فى موضع الملاءة فعلم اءن ذلك النور من ملاءة فاطمة ، فخرج اليهودى يعدو الى اءقربائه و زوجته تعدو الى اءقربائها فاجتمع ثمانون من اليهود فراءوا ذلك فاءسلموا كلهم (376)
بيان : الملاءة بالضم و المد: الازار و الربطة .
ترجمه : ابن شهر آشوب و قطب الدين راوندى گويند:
روايت شده كه على عليه السلام مقدارى جو از يك يهودى قرض كرد، يهودى مزبور گفت : بايد در ازاى آن چيزى را به عنوان رهن در نزد من بگذارى . و على عليه السلام چادر حضرت فاطمه عليهاالسلام را كه پشم بود به او داد. آن شخص چادر را گرفته و به خانه برده ، در اطاقى گذاشت . به هنگام شب زن آن شخص براى انجام كارى داخل اطاق مزكور گرديد و نورى را ديد كه اطاق را روشن كرده ، فورا از اطاق خارج شد و آنچه را ديده بود به شوهرش اطلاع داد، مرد يهودى كه فراموش كرده بود چادر فاطمه عليهاالسلام در آن اطاق است تعجب نمود و به سرعت برخاسته داخل آن اطاق گرديد و بلافاصله دريافت كه آن نور از چادرى ساطع مى شود كه على عليه السلام آن را گرو گذاشته است . پس آن مرد يهودى و همسرش از خانه خارج شده و هر يك به سوى اقوام خويش شتافته و آنها را از معجزه اى كه ديده بودند آگاه نمودند، و در اثر اين واقعه هشتاد نفر از آنها به اسلام متمايل گرديده و ايمان آوردند.
93/37 الخرائج : (377) روى اءن اليهود كان لهم عرس فجاؤ وا الى رسول الله صلى الله عليه و آله و قالوا: لنا حق الجوار فنساءلك اءن تبعث فاطمة بنتك الى دارنا حتى يزداد عرسنا بها و اءلحوا عليه ، فقال : انها زوجة على بن اءبى طالب و هى بحكمه و ساءلوه اءن يشفع الى على فى ذلك . و قد جمع اليهود الطم (378) و الرم (379) من الحلى و الحلل ، و ظن اليهود اءن فاطمة تدخل فى بذلتها (380) و اءرادوا استهانة بها، فجاء جبرئيل بثياب من الجنة و حلى و حلل لم يروا مثلها فلبسها فاطمة و تحلت بها فتعجب الناس من زينتها و اءلوانها و طيبها، فلما دخلت فاطمة دار اليهود سجد لها نساؤ هم يقبلن الارض بين يديها و اءسلم بسبب ما راءوا خلق كثير من اليهود
ايضاح : قال الجوهرى ، الرم بالكسر الثرى يقال : جاء بالطم و الرم اذا جاء بالمال الكثير و قال : الطم البحر و قال الفيروزآبادى : جاء بالطم و الرنم : بالبحرى و البرى اءو الرطب و الياس اءو التراب او بالمال الكثير، و الرم بالكسر ما يحمله الماء اءو ما على وجه الارض من فتات الحشيش ، و قال : الطم بالكسر الماء اءو ما وجهه اءو ما ساقة من غثاء و البحر و العدد اكثير (381)
ترجمه : قطب الدين راوندى گويد كه روايت شده :
يكى از همسايگان يهودى پيامبر (در مدينه ) در خانه اش عروسى داشت ، لذا به حضور رسول خدا آمده و گفتند: ما با شما حق همسايگى داريم لذا از شما تقاضا مى كنيم كه فاطمه را به عروسى ما بفرستى تا موجب سرفرازى ما باشد. آنان در اين مورد خيلى اصرار كردند تا اينكه پيامبر به ايشان فرمود: فاطمه همسر على بن ابى طالب است و بايد على در اين مورد اجازه دهد. آنها وقتى اين جواب را شنيدند از رسول خدا صلى الله عليه و آله تقاضا كردند كه در اين رابطه با على عليه السلام صحبت كرده و رضايت وى را جلب نمايد.
زنان يهودى براى شركت در آن مجلس هر چه زر و زيور و لباسهاى فاخر داشتند در بر كرده و فكر مى كردند كه فاطمه عليهاالسلام با همان لباسهاى معمول روزمره در آن مجلس حاضر خواهد شد و آنان مى توانند او را مورد توهين و تحقير قرار دهند، جبرئيل در اين روز فرود آمد و براى فاطمه عليهاالسلام لباسى زيبا و زيورهايى بى مانند را از بهشت اهدا نمود. وقتى حضرت فاطمه آن لباس ها و زينت ها را پوشيد همگان از زيبايى ، و رنگ و بوى خوش آنها تعجب مى نمودند، و هنگامى كه با آن وضعيت وارد خانه آن يهودى گرديد زنان حاضر در مجلس را بهت و حيرت در بر گرفت به طورى كه در مقابل آن حضرت به سجده افتادند و بسيارى از آنها به سبب آنچه كه ديده بودند تحت تاءثير قرار گرفته و اسلام آوردند.
94/38 تفسيرالعياشى : (382) عن سيف ، عن نجم ، عن اءبى جعفر عليه السلام قال : ان فاطمة عليهاالسلام ضمنت لعلى عليه السلام عمل البيت و العجين و الخبز و قم البيت و ضمن لها على عليه السلام ما كان خلف الباب : نقل الحطب و اءن يجى ء بالطعام .
فقال لها يوما: يا فاطمة ! هل عندك شى ء؟ قالت : والذى عظم حقك ما كان عندنا منذ ثلاثة اءيام شى ء نقريك به . قال : اءفلا اءخبرتنى ؟ قالت : كان رسول الله صلى الله عليه و آله نهانى اءن اءساءلك شيئا، فقال : لا تساءلين ابن عمك شيئا ان جاءك بشى ء عفو و الا فلا تساءليه .
قال : فخرج عليه السلام فلقى رجلا فاستقرض منه دينارا ثم اءقبل به و قد اءمسى ، فلقى مقداد بن الاسود فقال للمقداد: ما اءخرجك فى هذه الساعة ؟ قال : الجوع و الذى عظم حقك يا اءميرالمؤ منين .
قال : قلت لابى جعفر: و رسول الله صلى الله عليه و آله حى ؟ قال : و رسول الله صلى الله عليه و آله حى .
قال : فهو اءخرجنى و قد استقرضت دينارا و ساؤ ثرك به فدفعه اليه فاءقبل فوجد رسول الله صلى الله عليه و آله جالسا و فاطمة تصلى و بينهما شى ء مغطى فلما فرغت اجترت ذلك الشى ء فاذا جفنه من خبز و لحم ، قال : يا فاطمة ! اءنى لك هذا؟ قالت : هو من عندالله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب ، فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله : اءلا احدثك بمثلك و مثلها؟ قال : بلى ، قال : مثلك مثل زكريا اذ دخل على مريم المحراب فوجد عندها رزقا قال : يا مريم ؟ اءنى لك هذا؟ قالت : هو من عندالله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب . فاءكلو منها شهرا و هى الجفنة التى ياءكل منها القائم عليه السلام و هى عندنا

ترجمه : امام محمدباقر عليه السلام فرمايد: (383)
حضرت فاطمه عليهاالسلام به على عليه السلام تعهد داد كه تمام كارهاى داخل خانه را از قبيل خميركردن آرد، پختن نان ، نظافت منزل و غيره را انجام دهد و على عليه السلام نيز تعهد نمود كه امور خارج از خانه مانند آوردن هيزم و تهيه طعام را انجام دهد.
در يكى از روزها على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام گفت : اى فاطمه ! آيا در خانه چيز دارى ؟ فاطمه گفت : سوگند به آن خدايى كه حق تو را بزرگ قرار داده ، مدت سه روز است كه چيزى نداريم تا بتوانم آن را برايت بياورم . على عليه السلام فرمود: چرا اين امر را به من خبر ندادى ؟ فاطمه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا نهى نموده از اينكه چيزى از تو بخواهم و فرموده است : اگر على چيزى براى تو آورد بپذير و در غير اين صورت هرگز از او چيزى مخواه .
امام باقر عليه السلام گويد: پس على عليه السلام از خانه خارج شد و در بين راه فردى را ملاقات نموده و يك دينار از او قرض كرد تا طعامى براى خانه فراهم كند، در راه بازگشت با مقداد بن اسود روبرو گرديد و از او سؤ ال كرد كه به چه دليل از خانه خارج شده و به دنبال چيست ؟ مقداد پاسخ داد: اميرمؤ منان ! به حق آن خدايى كه حق تو را بر ذمه ما عظيم كرده ، گرسنگى موجب خروج من از منزل شده است .
راوى گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم : آيا در آن زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله زنده بودند؟ امام فرمود: آرى زنده بودند و ادامه دادند:
على عليه السلام به مقداد گفت : من نيز به همين علت از خانه خارج شده ام و براى تهيه طعام يك دينار قرض كرده ام و اكنون آن را به تو مى دهم . و آن دينار را به مقداد داده و به طرف خانه خود بازگشت ، و هنگامى كه وارد خانه گرديد مشاهده نمود كه پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته و فاطمه عليهاالسلام در مصلاى خويش مشغول نماز است و يك ظرف سرپوشيده نيز در ميان ايشان قرار دارد، پس فاطمه عليهاالسلام از نماز فارغ شد، آن ظرف را جلو كشيد و چون نگاه كردند ديدند كه كاسه اى پر از نان و گوشت است . على عليه السلام گفت : اى فاطمه ! اين غذا از كجاست ؟ فاطمه گفت : از طرف خدا آمده ، همانا خداوند هر كه را بخواهد رزق بى حساب دهد. و پيامبر اسلام به او فرمود: اى على ! آيا دوست دارى برايت بگويم مثل تو و فاطمه چيست ؟ على عليه السلام گفت : آرى . رسول خدا فرمود: تو مانند حضرت زكريا هستى زيرا آن حضرت هم وقتى در مصلاى مريم غذايى ديد، از او پرسيد كه آن غذا را از كجا آورده و مريم در جواب او گفت : از طرف خدا آمده ، و خداوند هر كه را بخواهد بدون حساب رزق و روزى مى دهد.
امام باقر عليه السلام گويد: على و فاطمه مدت يك ماه از آن غذا مى خوردند و تمام نمى شد، آن كاسه همان است كه حضرت قائم عليه السلام نيز از آن خواهد خورد، و آن ، هم اكنون نزد ماست .
95/39 المناقب : (384) الخركوشى فى كتابيه ، اللوامع ، و شرف المصطفى باسناد عن سلمان ، و اءبوبكر الشيرازى فى كتابه عن اءبى صالح ، و اءبواسحاق الثعلبى و على بن اءحمد الطائى ، و اءبومحمد الحسين بن علوية القطان فى تفاسيرهم ، عن سعيد بن جبير و سفيان الثورى ، و اءبونعيم الاصفهانى فيما نزل من القرآن فى اءميرالمؤ منين عليه السلام عن حماد بن سلمة ، عن ثابت ، عن اءنس ، و عن اءبى مالك ، عن ابن عباس و القاضى النطنزى عن سفيان بن عيينة ، عن جعفر الصادق عليه السلام و اللفظ له ، فى قوله : (مرج البحرين يلتقيان ) (385) قال : على و فاطمة بحران عميقان لا يبغى اءحدهما على صاحبه .
و فى رواية : (بينهما برزخ ) (386): رسول الله ، (يخرج منهما اللؤ لؤ و المرجان ) (387): الحسن و الحسين عليهماالسلام

ترجمه : امام جعفر صادق عليه السلام درباره آيه : (مرج البحرين يلتقيان ) (388) گويد:
على و فاطمه دو درياى عميق مى باشند كه به يكديگر تعدى و ستم نمى كنند.
و در روايت ديگرى آمده است كه مقصود از جمله (بينهما برزخ لا يبغيان ) (389) كه ادامه آيه بالا مى باشد، رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه ميان على و فاطمه قرار دارد و با راهنماييهاى خود مانع از تعدى و ستم آنها به يكديگر مى شود: مترجم و مقصود از جمله (يخرج منهما اللؤ لؤ و المرجان ) (390) نيز كه در ادامه آن آيه است ، حسن و حسين عليهماالسلام مى باشند كه از على و فاطمه متولد شده اند. (391)
ابن شهر آشوب اين حديث را از كتابهاى زير برگرفته و در مناقب آورده است :
1 كتاب اللوامع : عبدالملك بن محمد خرگوشى (406 ه )، به نقل از سلمان فارسى
2 شرف المصطفى : عبدالملك بن محمد خرگوشى (406 ه )، به نقل از سلمان فارسى
3 تفسير ثعلبى (427 ه )، از سعيد بن جبير (95 ه ) و سفيان ثورى (161 ه )
4 تفسير على بن احمد طائى (ح 420 ه )، از سعيد و سفيان
5 تفسير ابومحمد قطان (198 ه )، از سعيد و سفيان
6 ما نزل القرآن فى اميرالمؤ منين : ابونعيم اصفهانى (430 ه )، از انس بن مالك (93 ه )، و ابن عباس (68 ه ).
7 كتاب ابوبكر شيرازى ، به نقل از ابوصالح
8 كتاب قاضى نطنزى ، از سفيان بن عيينة (198 ه ).
96/... المناقب : (392) عمار بن ياسر فى قوله تعالى : (فاستجاب لهم ربهم اءنى لا اءضيع عمل عامل منكم من ذكر اءو انثى ) (393) قال : فالذكذ على و الانثى فاطمة عليهماالسلام وقت الهجرة الى رسول الله صلى الله عليه و آله فى الليلة (394)
ترجمه : عمار ياسر در تفسير آيه فاستجب لهم ربهم اءنى لا اءضيع عمل عامل منكم من ذكر اءو انثى (آل عمران : 159) گويد:
منظور از ((ذكر)) على عليه السلام و منظور از ((انثى )) حضرت فاطمه عليهاالسلام در زمانى مى باشد كه از مكه به سوى مدينه در شب تاريك هجرت نمودند.
97/... المناقب : (395) الباقر عليه السلام فى قوله تعالى (و ما خلق الذكر و الانثى ) (396) فالذكر اءميرالمؤ منين و الانثى فاطمة عليهماالسلام (ان سعيكم لشتى ) (397) لمختلف (ماءما من اءعطى و اتقى و صدق بالحسنى ) (398) بقوته و صام حتى وفا بنذره و تصدق بخاتمه و هو راكع ، و آثر المقداد بالدينار على نفسه قال : (و صدق بالحسنى ) (399) و هى الجنة و الثواب من الله فسنيسره لك فجعله اماما فى الخير و قدوة و اءبا للائمة يسره الله لليسرى .
ترجمه : امام باقر عليه السلام در تفسير آيات و ما خلق الذكر و الانثى ، ان سعيكم لشتى ، فاءما من اءعطى و اتقى ، و صدق بالحسنى ، فسنيسره للعسرى (400) (الليل 3 7) فرمايد:
در آيه (و ما خلق الذكر و الانثى ) (401) منظور از ((ذكر)) على بن ابى طالب عليه السلام است و منظور از ((انثى )) حضرت فاطمه عليهاالسلام مى باشد؛ و معنى (ان سعيكم لشتى ) (402) يعنى تلاشهاى شما صورتهاى مختلف دارد؛ و منظور از آيه (فاءما من اءعطى و اتقى و صدق بالحسنى ) (403) حضرت على عليه السلام است كه غذاى خود را صدقه داد و روزه گرفت تا نذر خود را ادا نمود، و انگشتر خود را در حال ركوع صدقه داد، و همچنين مقداد را بر خويش مقدم داشت و تنها دينارى را كه براى خريد طعام قرض كرده بود به او هديه نمود؛ و منظور از (و صدق بالحسنى ) (404) پاداشى است كه خداوند در مقابل اين اعمال وعده نموده است و بهشت و ثواب كثير را به او ارزانى داشته و على عليه السلام را امام مردم براى هدايت به سوى خير و رهبر آنها قرار داده ، و او را پدر ائمه طاهرين قرار داده تا به مدد الهى مردم را به سوى آسودگى و راحتى يعنى سعادت راهنمايى كنند.
98/... المناقب : (405) الباقر عليه السلام فى قوله تعالى : (و لقد عهدنا الى آدم من قبل ) (406) كلمات فى محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين و الائمة من ذريتهم عليهم السلام كذا نزلت على محمد صلى الله عليه و آله
ترجمه : امام باقر عليه السلام در تفسير آيه (و لقد عهدنا الى آدم من قبل ) (طه : 115) مى فرمايد: منظور كلماتى است كه درباره محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين و ساير ائمه از اولاد ايشان عليهم السلام نازل شده است .
99/... المناقب : (407) القاضى اءبومحمد الكرخى فى كتابه عن الصادق عليه السلام قالت فاطمة عليهاالسلام لما نزلت : (لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا) (408) (ر) هبت رسول الله صلى الله عليه و آله اءن اءقول له : يا اءبة فكنت اءقول : يا رسول الله ، فاءعرض عنى مرة اءو اثنين اءو ثلاثا ثم اءقبل على . فقال : يا فاطمة ! انها لم تنزل فيك ، و لا هى اءهلك و لا فى نسلك ، اءنت منى و اءنا منك انما نزلت فى اءهل الجفاء و الغلظة من قريش اءصحاب البذخ و الكبر قولى : يا اءبة ، فانها اءحيى للقلب و اءرضى للرب .
ترجمه : امام صادق عليه السلام فرمايد: حضرت فاطمه عليهاالسلام مى فرمود:
هنگامى كه آيه لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا (نور: 63) نازل شد، من از اينكه به رسول خدا صلى الله عليه و آله پدر بگويم خوددارى كردم و لذا ايشان را با عنوان ((رسول الله )) مخاطب قرار مى دادم ولى ايشان سه مرتبه ، در زمانى كه او را با اين عنوان مورد خطاب قرار مى دادم ، از من اعراض نمود و دورى كرد و در دفعه بعد خطاب به من فرمود: اى فاطمه ! اين آيه درباره تو، و اهل خانه تو و نسلى كه از تو باقى مى ماند نازل نشده ، زيرا تو از من و من از تو هستم ، بلكه اين آيه درباره ستمكاران و متكبران قريش نازل شده و لذا تو همچنان مرا با لفظ ((پدر)) مورد خطاب قرار بده ، زيرا قلب من به اين كلمه خشنود مى گردد و زنده مى شود، و خداوند نيز آن را بيشتر دوست مى دارد.
100/... المناقب : (409) و اعلم اءن الله تعالى ذكر اثنتى عشرة امراءة فى القرآن على وجه الكناية (اسكن اءنت و زوجك الجنة ) (410) حوا (ضرب الله مثلا للذين كفروا امراءت نوح و امراءت لوط) (411) (اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة ) (412) امراءة فرعون (و امراءته قائمة ) (413) لابراهيم (و اءصلحنا له زوجة ) (414) لزكريا (الان حصحص الحق ) (415) زليخا (و آتيناه اءهله ) (416) لايوب (انى وجدت آمراءت تملكهم ) (417) بلقيس (انى اريد اءن انكحك ) (418) لموسى (و اذ اءسر النبى الى بعض اءزواجه حديثا) (419) حفصة و عائشة (و وجدك عائلا) (420) خديجة (مرج البحرين ) (421) فاطمة عليهاالسلام .
ثم ذكرهن بخصال : التوبة من حوا (قال ربنا ظلمنا) (422) و الشوق من آسية (رب آبن لى عندك بيتا) (423) و الضيافة من سارة (و امراءته قائمة ) (424) و العقل من بلقيس (ان الملوك اذ دخلوا قرية ) (425) و الحياء من امراءة موسى (فجاءته احديهما تمشى ) (426) و الاحسان من خديجة (و وجدك عائلا) (427) و النصيحة لعائشة و حفصة (يا نساء النبى لستن كاءحد الى قوله و اءطعن الله و رسوله ) (428) و العصمة من فاطمة عليهاالسلام (و نساءنا و نساءكم ) (429)
و ان الله تعالى اءعطى اءشياء لعشرة من النساء: التوبة زوجة آدم ، و الجمال لسارة زوجة ابراهيم ، و الحفاظ لرحمة زوجة اءيوب ، و الحرمة لاسية زوجة فرعون ، و الحكمة لزليخا زوجة يوسف ، و العقل لبلقيس زوجة سليمان ، و الصبر لبرخانه ام موسى ، و الصفوة لمريم ام عيسى ، و الرضى لخديجة زوجة المصطفى ، و العلم لفاطمة زوجة المرتضى .
و الاجابة لعشرة (و لقد نادانا نوح فلنعم المجيبون ) (430) (فاستجاب له ربه فصرف عنه كيدهن ) (431) يوسف (قال قد اءجيبت دعوتكما) (432) موسى و هارون (فاستجبا له ) (433) يونس (فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر) (434) اءيوب (فاستجبنا له وهبنا له يحيى ) (435) زكريا (اءدعونى اءستجب لكم ) (436) للمخلصين (اءمن يجيب المضطر) (437) للمضطرين (و اذا ساءلك عبادى ) (438) للداعين (فاستجاب لهم ربهم ) (439) فاطمة و زوجها.

next page

fehrest page

back page