قبل | فهرست | بعد |
معانى الأخبار : 186 ، باب معنى الإسلام ، حديث 2
آنان كه گمان مى كنند ايمان حقيقتى بسيط ، و يك واقعيت خالص قلبى است گمانشان بى پايه ، و اساس تصورشان از ايمان تصورى باطل ، و گفتارشان در اين زمينه گفتارى بى دليل و برهان است .
ايمان ـ چنان كه از صريح آيات قرآن و روايات استفاده مى شود ـ حقيقتى مركّب از سه بخش است :
1 ـ اعتقاد و باور كه جنبه ى ريشه و پايه دارد .
2 ـ حقايق عملى .
3 ـ حسنات اخلاقى .
مؤمن حقيقى كسى است كه قلبش بر باور و يقين و اعتقاد صحيح مى تپد ، و اعضايش سرسبز به عمل صالح ، و باطنش آراسته به زيبايى هاى اخلاق است .
آيات و روايات گاهى ايمان و مؤمن را يك جا توضيح داده اند ، و به جلوه هاى باطنى و ظاهرى ايمان در وجود مؤمن اشاره كرده اند .
`قرآن مجيد ايمان را مركّب از : « باور داشتن خدا و قيامت و فرشتگان و قرآن و پيامبران ، و پرداخت مال ـ در عين عشق ورزى به آن ـ به خويشاوندان و يتيمان و از كار افتادگان و در راه ماندگان و سائلان و در راه آزادى بردگان ، و برپا داشتن نماز ، و هزينه كردن زكات ، و وفاى به پيمان ، و استقامت و صبر در كارزار ،
و هنگام مصيبت و رنج و بلا و درد و تهيدستى و فقر »(1) مى داند .
قرآن مجيد مؤمنان را چه در حال قيام ، چه در حال نشستن ، چه در حال خفتن ، غرق ياد خدا ، و در مقام انديشه ى صحيح در مورد آفرينش آسمان ها و زمين و درك اين حقيقت كه مجموعه ى آفرينش بر اساس حق و درستى است معرفى مى كند ، و مى گويد : « مؤمنان درخواستشان از مولايشان اين است كه آنان را از آتش دوزخ حفظ كند . به پروردگارشان مى گويند : هركس را تو در آتش اندازى او را به خفت و خوارى دچار كرده اى و براى ستمكاران به آيات تو هيچ يار و ياورى نخواهد بود .
و نيز به پروردگارشان مى گويند : « صداى نداكننده اى كه انسان ها را به ايمان آوردنشان به پروردگارشان دعوت مى كرد شنيديم ، پس ما ايمان آورديم ، در نتيجه گناهانمان را بيامرز و بدى هايمان را بپوشان و ما را در زمره ى نيكان قبض روح كن »(2) .
قرآن مجيد مؤمنان را « خاشع در نماز ، روى گردان از كارها و سخنان بيهوده ، و پرداخت كننده ى زكات ، و حافظ عفت و پاكدامنى ، و امين و وفادار به پيمان ، و محافظت كننده ى بر نمازهاى واجب »(3) معرفى مى كند .
اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مؤمن در برابر حوادث و مصايب و فتنه ها و آشوب ها بردبار و باوقار است ، و در برابر امور ناخوشايند پابرجا و شجاع است ، شكيبايى در بلا ، و سپاسگزار در فراخى و گشايش و قانع به روزى خداست ، به دشمنان ستم نمىورزد ، و بار سنگينى بر دوستان نيست ، مردم از او در راحتند ، و خود او براى راحت مردم در سختى و مشقت است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
مؤمن سود محض است ، اگر به سوى او قدم بردارى تو را سود رساند ، و اگر با او مشورت كنى تو را سود دهد ، و اگر با او مشاركت نمايى تو را سود بخشد ، و هر چيزى از كار مؤمن سود محض است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در توصيف مؤمن فرموده است :
حركاتش لطيف و نرم و محضرش شيرين است ، از ميان امور ، برترينش را مى طلبد ، و از اخلاق رفيع ترينش را مى جويد ، بر كسى كه با او دشمن است ستم نمىورزد ، و به خاطر كسى كه به او عشق دارد گناه نمى كند ، هزينه ى زندگيش اندك ، و ياريش به مردم بسيار است ، عملش را نيكو انجام مى دهد چنان كه گويى ناظرى بر او نظارت دارد ، از حرام چشم فرو مى پوشد ، داراى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 75 / 27 ، تتمه باب 15 ، حديث 94 ; ميزان الحكمه : 1 / 392 ، الايمان ، حديث 1408 .
2 ـ كنز العمال : 692 ; ميزان الحكمه : 1 / 396 ، الايمان ، حديث 1434 .
جود و سخاوت است ، سائلى را محروم نمى كند ، كلامش را سنجيده مى گويد ، زبانش از باطل گويى لال است ، باطل را از دوستش نمى پذيرد ، و حق را بر ضد دشمنش برنمى گرداند ، جز براى دانا شدن نمى آموزد ، وجز براى عمل كردن دانا نمى شود ، اگر با اهل دنيا قرار گيرد ، زيرك ترين آنان است و اگر با اهل آخرت سلوك كند پرهيزكارترين آنان است(1) .
امام صادق (عليه السلام) در وصف مؤمن فرمود :
المُؤمِنُ حَليمٌ لاَ يَجْهَلُ ، وَاِن جُهِلَ عَلَيْهِ يَحْلُمُ وَلاَ يَظْلِمُ ، وَاِنْ ظُلِمَ غَفَرَ وَلاَ يَبْخَلُ ، وَاِنْ بُخِلَ عَلَيْهِ صَبَرَ(2) .
مؤمن بردبارى است كه جهل نمىورزد ، و اگر بر او جهل ورزند بردبارى نشان مى دهد و ستم نمى كند ، و اگر بر او ستم شود گذشت مى كند و بخل نمىورزد ، و اگر بر او بخل ورزند شكيبايى پيشه مى كند .
با توجه به اين گونه آيات و رواياتى كه گفته شد ترديدى نمى ماند كه ايمان حقيقتى مركّب از عقيده ، عمل و اخلاق است ; و مؤمن كسى است كه از اين سه حقيقت به اندازه ى طاقت و وسعش برخوردار باشد .
اين سه حقيقت به طور واضح در آيات و روايات تفسير شده است و مردم را به دقايق و لطايفش آگاهى داده اند ، تا جايى كه براى تحصيل سعادت و خوشبختى چيزى را فروگذار نكرده اند ، و اسلامى كامل و دينى جامع و مكتبى انسان ساز و قوانينى فراگير نسبت به تمام شؤون زندگى ارائه نموده اند .
انسان با آراسته شدن به حقايق دينى ، موجودى برتر از همه ى موجودات(3) ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ التمحيص : 74 ، باب فى اخلاق المؤمنين ، حديث 171 ; بحار الانوار : 64 / 310 ، باب 14 ، حديث 45 ; ميزان الحكمه : 1 / 398 ، الايمان ، حديث 1458 .
2 ـ كافى : 2 / 235 ، باب المؤمن و علاماته ، حديث 17 ; ميزان الحكمه : 1 / 394 ، الايمان ، حديث 1422 .
3 ـ ( فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ) مؤمنون ( 23 ) : 14 .
وخليفة الله(1) ، و مظهر اسما و صفات حق(2) ، و امين الله(3) مى شود ، و لايق بزم ملكوت و همنشينى با فرشتگان و رفاقت و دوستى با پيامبران و صديقان و شهيدان و شايستگان است(4) .
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در كلامى حكيمانه دين را چنين معرفى نموده است :
آگاه باشيد وصف اين دين مانند وصف درخت روييده ثابت و پابرجاست ، ريشه اش ايمان ، شاخه اش زكات ، آبش نماز ، رگ هايش روزه ، برگ هايش حسن خلق ، عامل ثمردهى اش برادر بودن مسلمانان بر پايه ى دين ، جلد و پوستش حيا ، و ميوه اش خوددارى از حرام هاى خداست ; پس همانگونه كه درخت جز با ميوه ى پاكيزه كامل نمى شود ، هم چنين ايمان جز با خوددارى از حرام هاى خدا كامل نمى گردد .
شاخه ى وجود انسان هنگامى كه از راه تفكّر و معرفت و مطالعه و بصيرت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ( وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً )بقره ( 2 ) : 30 .
2 ـ ( وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْماءَ كُلَّهَا ) بقره ( 2 ) : 31 .
3 ـ ( إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاِْنسَانُ ) احزاب ( 33 ) : 72 .
4 ـ ( وَمَن يُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً ) نساء ( 4 ) : 69 .
5 ـ جامع الاخبار : 37 ، الفصل التاسع عشر فى الاسلام ; مستدرك الوسائل : 11 / 279 ، باب 23 ، حديث 13013 .
و نشست و برخاست با علماى ربّانى و اراده و اختيار و عشق و علاقه با دين خدا ـ كه همان اسلام قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) است ـ پيوند بخورد ، اين هشت حقيقتى كه در كلام پيامبر آمده است از انسان ظهور مى كند .
به عبارت ديگر وقتى افق وجود انسان در برابر خورشيد دين قرار گيرد اين هشت نور از اين افق طلوع مى كند ، و انسان منبعى از خيرات و بركات براى خود و ديگران مى شود .
در كلام نورانى رسول خدا از ايمان تعبير به ريشه و پايه و اصل شده است ; زيرا اگر ايمان نباشد بناى دين استوار و مستحكم نخواهد بود ، و يقيناً فتنه ها و فتنه گران ميان انسان و دين جدايى خواهند انداخت .
قرآن ، انسان را در دين دارى هم چون اولياى خدا مى خواهد كه دين و عمل و اخلاقشان بر ريشه و بنيانى چون ايمان و باور و يقين قرار داشت ، و به اين سبب در برابر فتنه ها و آشوب ها و اغواگرى ها و وسوسه ها سالم ماندند ، و استوارى و ثابت قدمى نشان دادند . و اگر به جايى مى رسيدند كه حفظ دينشان در گرو نثار جانشان بود هم چون آسيه ، حبيب نجار ، ياسر ، سميّه ، ميثم تمار ، رشيد هجرى ، عمر بن حمق خزاعى ، حجر بن عدى ، و از همه برتر و والاتر اصحاب و اهل بيت حضرت حسين (عليهم السلام) ، جانشان را نثار رضاى دوست مى كردند ; و اين نثار جان كه عاشقانه انجام مى گرفت نبود مگر به سبب ايمانى كه به حقايق داشتند .
ديدن روى تو و دادن جان مطلب ماست *** پرده بردار ز رخساره كه جان بر لب ماست
بت روى تو پرستيم و ملامت شنويم *** بت پرستى اگر اين است كه اين مذهب ماست
گرچه در مكتب عشقيم همه ابجد خوان *** شيخ را پير خرد طفل ره مكتب ماست
نيست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخنى *** در همه سال و مه اين قصه ى روز و شب ماست
چرخ عشقيم و تو ما را چو مهى زيب كنار *** خون دل چون شفق و اشك روان كوكب ماست
اين كه نامش به فلك مهر جهان افروز است *** روشن است اين كه يكى ذرّه ز تاب و تب ماست
خواستم تا كه شوم بسته ى فتراكش گفت *** فرصت اين بس كه سرت خاك سم مركب ماست(1)
ايمان يعنى : باور داشتن خدا و صفات جلال و جمال او .
كسى كه خدا را باور دارد ، به فرامين و قوانين و خواسته هايش گردن مى نهد .
كسى كه خدا را باور دارد ، در خلوت و آشكار از زشتى و بدكارى مى پرهيزد .
كسى كه خدا را باور دارد، وجود خود را مطلع الفجر اسما وصفات او قرار مى دهد.
كسى كه خدا را باور دارد ، از كسب نامشروع و لقمه ى حرام و ظلم و ستم ، و دغل و خيانت مى پرهيزد .
كسى كه باور دارد خدا رزاق است ، به رزق پاك او قناعت مى كند و سهم ديگران را به غارت نمى برد .
كسى كه خدا را باور دارد ، در مدار عبادت و طاعت به سر مى برد ، و از اين كه سر به خاك درگاه محبوب مى سايد لذّت مى برد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نشاط اصفهانى .
كسى كه خدا را باور دارد ، به مراقبت و نظارت او نسبت به خويش در همه ى حالات توجه دارد .
كسى كه قيامت را باور دارد ، از گناهان مربوط به چشم و زبان و گوش و دست و شكم و پا و شهوت مى پرهيزد .
كسى كه قيامت را باور دارد ، از ترازوهايى كه براى سنجش اعمال ـ گرچه به وزن ذره باشد ـ مى نهند هراس دارد .
كسى كه قيامت را باور دارد ، خود را در اين دنيا مسافر مى بيند و هم چون مسافر از مسير دنيا به آخرت سبك بار ادامه ى سفر مى دهد .
كسى كه قيامت را باور دارد ، در پر كردن پرونده اش از عبادات و طاعات و خيرات مى كوشد و سعى مى كند شرّى در پرونده اش ثبت نشود .
كسى كه قيامت را باور دارد ، وزين و مواظب و مراقب و سالم زندگى مى كند و از اين كه از جانب او به ديگران حتى به حيوانات زيانى وارد شود به شدت مى پرهيزد .
كسى كه قيامت را باور دارد ، از شهوات حرام و لذت هاى نابه جا و نگاه هاى آلوده و اعمال ناهنجار و رفتار ناپسند ـ گرچه به قيمت از دست دادن جانش تمام شود ـ خوددارى مى كند .
هنگامى كه در شهر بصره ستمكارى به نام برقعى خروج كرد ، گروه زنگيان و اوباش گرد او جمع آمدند . روزى دخترى علوى تبار را گرفتند و آوردند تا با وى درآميزند و دامن عفتش را لكه دار كنند . دختر چون خطر تباهى ديد به برقعى گفت : مرا نجات ده تا دعايى به تو بياموزم كه شمشير بر تو كارگر نيفتد ! برقعى گفت : بياموز . دختر گفت : تو چه دانى كه دعا مستجاب مى شود يا نه ، پس
نخست بر من امتحان كن . آن گاه دعايى خواند و بر خود دميد ، سپس برقعى با ضربتى سخت شمشيرى بر دختر نواخت كه در جا كشته شد !! برقعى دانست كه هدف دختر حفظ عفت و پاكدامنى خود بوده است(1) .
كسى كه فرشتگان را باور دارد و مى داند كه گروهى از آنان به نام كرام كاتبين و رقيب و عتيد مأمور حفظ و ثبت اعمال او چه در خلوت و چه در آشكار هستند ، از هر گناه و ستمى و از هر معصيت و ظلمى و از هر كژى و انحرافى كه با قلم آنان در پرونده ى انسان ثبت مى شود مى پرهيزد ، و در همه ى شؤون زندگى قدم به پاكى برمى دارد ، و سخن به حق مى گويد ، و گوش وقف شنيدن علم مى كند ، و چشم از نامحرمان مى پوشد ، و دست جز در عبادت و خدمت به خلق به كار نمى گيرد ، و شكم جز از حلال سير نمى نمايد ، و قدم جز به حق برنمى دارد ، و شهوت جز در مسير پاكى مصرف نمى كند .
كسى كه قرآن را به عنوان وحى باور دارد ، همه ى امور خود را با آن هماهنگ مى كند ، حلال و حرامش را رعايت مى نمايد ، با آياتش بيمارى هاى فكرى و روانى خود را معالجه مى كند ، و از آن چشمه ى فيض شفا مى جويد ، و آن را دستورالعمل زندگى خود قرار مى دهد ، و از آن منبع نور و رحمت و هدايت به عنوان ميزان تشخيص حق و باطل استفاده مى كند .
كسى كه پيامبران را باور دارد كه از سوى خدا براى هدايت انسان مبعوث شده اند ، در مكتب آنان زانو مى زند و از هدايت آنان پيروى مى كند و همه ى روش و منش آنان را اسوه و سرمشق خود قرار مى دهد و در امور دنيا و آخرتش به آنان اقتدا مى نمايد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ گزيده ى جوامع الحكايات : 62 .
باور داشتن اين حقايق و ايمان به اين اصول سبب سعادت و نجات و خوشبختى و كرامت و محصول پاكش ـ به فرموده ى قرآن ـ قلب سليم است ، قلبى كه با سلامت متحد شده و ارزش ارايه شدنش را به پيشگاه حق در قيامت پيدا كرده است .
قيامت روزى است كه مال و فرزندان سودى به انسان نبخشند ، سود فقط براى كسى است كه قلب سليم به سوى خدا آورده باشد .
قلب سليم قلبى است كه خدا را با همه ى صفاتش و قيامت را با همه ى شؤونش و فرشتگان و قرآن و پيامبران را تصديق نموده و به مرحله ى باور و يقين رسيده است .
به عبارت ديگر خورشيد ايمان از افق آن طلوع كرده ، ايمانى كه به منزله ى مركز منظومه است و ستارگانى چون زكات ، نماز ، روزه ، حسن خلق ، برادرى در دين ، حيا ، خوددارى از محرمات علاوه بر اين كه از آن نشأت گرفته اند پيوسته از آن كسب نور و قدرت و انرژى مى كنند .
ايمان به معنايى كه در سطور گذشته توضيح داده شد عامل نقش بستن جود و سخا در وجود انسان است .
انسان هنگامى كه در پرتو ايمان و باور ، خود و همه چيز را مال خدا بداند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شعراء ( 26 ) : 88 ـ 89 .
و براى خويش ذره اى مالكيت قائل نباشد و فقط خدا را مالك بداند و بس ، از پرداخت زكاتى كه به منزله ى شاخه ى درخت دين است و فرمان اكيد خداست امتناع نخواهد كرد ، بلكه با طيب خاطر و رضامندى كامل و عشق و علاقه موارد زكات را از مالش جدا مى كند و به محلهايى كه خدا به آن دستور داده است مى رساند(1) و از اين كه با اين عمل به عبادت و اطاعت برخاسته خوشحال مى گردد .
مؤمن نه فقط از ثروت مادى ، بلكه از هر نوع ثروتى كه در اختيار دارد ـ چه مادى و چه معنوى ـ زكات مى پردازد : زكات گندم و جو ، گاو و گوسفند و شتر ، طلا و نقره ، خرما و مويز ; زكات علم ، زكات قدرت ، زكات آبرو ، زكات قلم ، زكات قدم و . . . .
و از آنچه روزى آنان كرده ايم انفاق مى كنند .
زكات امور مادى ، پرداختنش در محل هاى تعيين شده است و زكات علم تعليم آن به امت است ، زكات قدرت عدالت ورزى و انصاف است ، زكات آبرو حلّ مشكلات مردم با كمك گرفتن از ديگران است ، زكات قلم نوشتن كتاب و مقالات بيدار كننده است ، زكات قدم دنبال كار خير رفتن و عيادت بيمار و تشييع جنازه ى مؤمن و رفتن نزد دانشمندان و انديشمندان پاك نهاد است .
اقرار قلبى و زبانى نسبت به حقايق ايمانى وفاى عملى مى طلبد . كسى كه با قلب و زبان مى گويد : لا إله إلاّ الله كه تفصيلش اين است كه من اقرار دارم الله كه مستجمع جميع صفات كمال است آفريننده ى جهان هستى و ربّ و مالك آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ( إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللهِ وَاللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ) توبه (9) : 60 .
2 ـ بقره ( 2 ) : 3 .
است ، و رحيم و غفور و ودود و قدير و عظيم و كريم و رزاق و . . . است ، بايد اين اقرار با وفاى كامل عملى توأم شود و وفاى به آن در مرحله ى قلبى اين است كه :
لاَ يَبْقَى لِلمُوَحِّدِ مَحبُوبٌ سِوَى الفَرد الوَاحِد(1) .
براى اقرار كننده به توحيد محبوبى جز خداى يگانه نماند .
و همه ى محبت ها ـ محبت به پدر و مادر و زن و فرزند و مال و ثروت ـ شعاع آن محبت باشد . يعنى همه را به خاطر خدا بخواهد و همه را براى خدا دوست داشته باشد ، و محبت آنان در قلب به گونه اى نباشد كه ميان انسان و محبوب حقيقى اش ـ حضرت حق ـ حائل شود .
و وفاى آن در مرحله ى عملى اين است كه مال و ثروت و وجود خود را براى حضرت حق هزينه كند ، و به تعبير قرآن مجيد خود را فروشنده ، و مال و وجودِ خويش را جنس ، و خدا را خريدار ، و بها و قيمت را بهشت بداند :
( إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ . . . )(2) .
يقيناً خدا جان و اموال مؤمنين را در برابر اين كه بهشت براى آنان باشد از آنان مى خرد .
كسى كه در اين داد و ستد وارد نشود ، و از پرداخت مال و جانش به خدا دريغ ورزد ، ملتزم به شؤون ايمان نشده و قدم در حوزه ى وفاى عملى نگذاشته و از نظر ايمان و دين فردى ناقص است .
اگر بگويد : به پروردگار محبت دارم و به آن ذات يگانه عشق مىورزم ، در گفتارش صادق نيست ; زيرا چون محبت به جان و مالش از محبت به خدا زيادتر است ، ميان او و اجراى فرامين خدا مانع و حجاب شده ; پس به معناى واقعى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ التحفة السنية ( مخطوط ) : 159 ; السيد عبدالله الجزايرى .
2 ـ توبه ( 9 ) : 111 .
محبّ خدا نيست و وفاى عملى ندارد ، و علاوه بر اين آلوده به بخل است و از نعمت سخا در محروميت است .
قرآن و روايات در برابر مذمّتى كه از بخل و بخيل دارند ، از سخاوت و سخى ستايش و مدح مى كنند .
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است :
سخاوت عظيم ترين منش خداست .
و نيز آن حضرت فرموده :
همانا سخاوت درختى از درختان بهشت است ، شاخه هايى آويخته در دنيا دارد ، كسى كه سخى است به شاخه اى از شاخه هايش بسته است ، پس آن شاخه او را به بهشت مى كشاند .
و از آن حضرت روايت شده است :
انسان سخى به خدا و به مردم و بهشت نزديك است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كنز العمال : 15926 ; ميزان الحكمه : 5 / 2426 ، السّخاء ، حديث 8349 .
2 ـ امالى طوسى : 474 ، مجلس 17 ، حديث 1036 ; بحار الانوار : 8 / 171 ، باب 23 ، حديث 114 ; ميزان الحكمه : 5 / 2426 السخاء ، حديث 8350 .
3 ـ مصباح الشريعه : 82 ، باب السابع و الثلاثون ، فى السخاء ; بحار الانوار : 68 / 355 ، باب 87 ، حديث 17 ; ميزان الحكمه : 5 / 2428 ، السخاء ، حديث 8377 .
و در روايتى عجيب آمده است :
اَوحَى اللهُ عَزَّ وَجَلَّ اِلى مُوسى (عليه السلام) : اَن لاَ تَقْتُلِ السّامِرِىَّ ; فَاِنَّهُ سَخِىٌّ(1) .
خدا به موسى وحى كرد : سامرى را به قتل نرسان ; زيرا او انسانى باسخاوت است .
امام صادق (عليه السلام) فرموده است :
سخاوت از منش و اخلاق پيامبران است ، و ستون ايمان است . و مؤمنى نيست مگر اين كه سخى است ، و سخاوتمندى نيست مگر اين كه داراى يقين و همت بلند است ; زيرا سخاوت شعاع نور يقين است و كسى كه نسبت به آنچه قصد دارد انجام دهد آگاهى و شناخت داشته باشد ، آنچه را كه به ديگران مى بخشد بر او آسان است .
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ى سخى ترين مردم فرموده است :
اَسْخَى النَّاسِ مَن اَدَّى زَكاةَ مَالِهِ(3) .
سخى ترين مردم كسى است كه زكات مالش را مى پردازد .
و در روايتى فرموده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 4 / 41 ، باب المعرفة الجود و السخاء ، حديث 13 ; ميزان الحكمه : 5 / 2428 ، السخاء ، حديث 8377 .
2 ـ مصباح الشريعه : 82 ، باب السابع والثلاثون ، فى السخاء ; بحار الانوار : 68 / 355 ، باب 87 ، حديث 17 ; ميزان الحكمه : 5 / 2426 ، السخاء ، حديث 8351 .
3 ـ مشكاة الانوار : 231 ، الفصل الرابع فى السخاوة والبخل ; بحار الانوار : 93 / 11 ، باب 1 ، حديث 11 ; ميزان الحكمه : 5 / 2432 ، السخاء ، حديث 8396 .
اِنَّمَا البَخِيلُ حَقَّ البَخِيلِ الَّذِى يَمْنَعُ الزَّكَاةَ المَفْرُوضَةَ فِى مَالِهِ . . .(1) .
بخيل واقعى كسى است كه از پرداخت زكات واجبى كه در مالش قرار دارد خوددارى مى كند .
يكى از شگفت انگيزترين تعبيراتى كه در گفته هاى پيامبر اسلام است همين تعبير است : نماز آب دين است و دين به منزله ى يك درخت است .
آب ، زير بناى حيات موجودات زنده است ; و اين حقيقتى است كه قرآن مجيد به آن اشاره دارد :
و هر چيز زنده اى را از آب آفريديم .
آب طراوت بخش زندگى ، پاك كننده ، شست و شوگر ، سبب خرمى و زيبايى دشت و دمن و كوه و صحرا ، عامل رفع تشنگى ، رشد دهنده ى نباتات ، برطرف كننده ى آلودگى ها ، وسيله ى پديد شدن ابر و باران ، و آباد كننده ى سرزمين هاى خشك است .
كسى كه مزرعه يا باغ يا زمين قابل زراعت را مى خواهد بخرد ، يكى از اصولى ترين سخنانش با فروشنده درباره ى آبى است كه مزرعه يا باغ يا زمين قابل زراعت را مشروب مى كند ، اگر آب فراوانى داشته باشد آن را با اشتياق مى خرد وگرنه با ناخشنودى از اين كه كم آب است از خريدن آن خوددارى مى كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ معانى الاخبار : 245 ، باب معنى البخل والشح ، حديث 4 ; بحار الانوار : 93 / 16 ، باب 1 ، حديث 34 .
2 ـ انبياء ( 21 ) : 30 .
نماز ، در عرصه گاه دين انسان به تعبير پيامبر آب دين است ، اگر در فضاى حيات معنوى انسان نماز وجود نداشته باشد بايد به انتظار خشك شدن شاخه ى دين يعنى زكات ، و رگ هاى دين يعنى روزه ، و برگ دين يعنى حسن خلق ، و عامل ثمر دهى اش يعنى برادرى در دين ، و جلد و پوستش يعنى حيا ، و ميوه اش يعنى خوددارى از محارم ، بود !
آرى ، باغى كه از آب محروم مى شود همه ى درختانش خشك مى شود ، گلستانى كه بى آب بماند همه ى گلهايش پژمرده مى گردد ، چمن زارى كه از آب محروم شود تبديل به علف خشك مى شود ، مزرعه اى كه بى آب باشد رو به خرابى مى رود ، شهر و ديارى كه دچار قحطى آب شود ساكنانش فرارى مى شوند ، انسانى كه بى نماز باشد يا بى نماز شود سرسبزى فضايل و ارزش هايش تهديد به نابودى مى شود .
اين دو ركعت نماز واقعى است كه اگر مكلّفى بخواهد آن را تحقّق دهد چاره اى ندارد جز اين كه از زمين غصبى ، فرش حرام ، لباس حرام ، آب غصبى ، و نجاسات ظاهرى ، و براى قبولى نمازش از نجاسات باطنى ، بپرهيزد . و اين نماز واقعى است كه به فرموده ى قرآن مجيد انسان را از فحشا و منكرات باز مى دارد .
نمازگزارى كه از فحشا و منكرات اجتناب ندارد بايد بداند كه نمازش نماز نيست .
علامه ى خبير ، محدث بى نظير ، علامه ى مجلسى مى فرمايد :
نماز كامل و حقيقى اين خاصيت و ويژگى را دارد كه نمازگزار را از فحشا و منكرات باز مى دارد ، و اگر نمازِ نمازگزار او را از فحشا و منكرات باز
ندارد گويى نماز نيست(1) .
بنابراين اگر نماز ، نمازِ واقعى باشد هم چون آب حيات بخش ، سرسبزى ارزش هايى را كه انسان كسب كرده حفظ مى كند ، و نمى گذارد آتش فحشا و منكرات به گلستان و باغ دين برسد و نباتات و گل هاى معنوى اين گلستان و باغ را بسوزاند .
گاهى يك نماز حقيقى و واجد شرايط مسير زندگى را تغيير مى دهد و انسان را از كژ راهه به صراط مستقيم مى كشاند ، و طغيان هاى درون را كنترل مى كند ، چنان كه در روايتى آمده : مردى از زنى درخواست كام جويى كرد . آن زن شوهرش را از خواسته ى نامشروع آن مرد آگاه كرد . شوهر به همسر عفيفه اش گفت : به او بگو : چهل روز پشت سر شوهرم نماز بخوان تا خواسته ى تو را اجابت كنم . آن مرد چند روزى نماز واجب خود را به شوهر آن زن اقتدا كرد و از بركت آن نماز به توبه ى واقعى موفق شد ، سپس كسى را نزد آن زن فرستاد كه من توبه كرده ام . زن توبه ى آن مرد را به شوهرش خبر داد . شوهر اين آيه را خواند(2) :
نماز آدمى را از فحشا و منكر باز مى دارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 16 / 203 ، باب 9 .
2 ـ مستدرك الوسائل : 3 / 91 ، باب 29 ، حديث 3095 .
3 ـ عنكبوت ( 29 ) : 45 .
امام صادق (عليه السلام) در روايتى فرموده :
كسى كه دوست دارد بداند آيا نمازش پذيرفته شده است يا آن را نپذيرفته اند ، با تأمّل بنگرد كه آيا نمازش او را از فحشا و منكر باز داشته ؟ پس به اندازه اى كه او را باز داشته از او پذيرفته مى شود .
يك نماز گزار واقعى به سبب شرايط نماز و وجوب رعايتش از نظر مادى و اخلاقى و روابط با ديگران و ديگر امور زندگى پيوسته در حال شست و شوى معنوى است ، از اين جهت تا پايان عمرش پاك و پاكيزه مى ماند ، و از باب عنايت و لطف و رحمت خدا سزاوار ورود به بهشت است ; بهشتى كه جز پاكان راهى به آن ندارند ، چنان كه امام باقر (عليه السلام) فرموده است :
فقط انسان پاك وارد بهشت مى شود .
نماز آب دين است ، كسى كه اهل نماز نيست درخت وجودش با همه ى شؤونش خشك مى شود و از هويتش جز هيزمى براى دوزخ باقى نمى ماند .
( وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً )(3) .
و اما تجاوز كارانِ از حدود حق ، آنان براى دوزخ هيزم هستند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 79 / 198 ، باب 1 .
2 ـ كافى : 2 / 269 ، باب الذنوب ، حديث 7 ; بحار الانوار : 70 / 317 ، باب 137 ، حديث 5 .
3 ـ جن ( 72 ) : 15 .
كارهاى خير بى نماز مانند نباتات سرزمينى هستند كه آب به آنها نرسد و در نتيجه از سرسبزى و طراوت و رشد و نمو باز مانند ، به همين صورت كارهاى خير بى نماز كه نباتات معنوى هستند به سبب نبود نماز زمينه اى براى رشد ندارند ، به اين خاطر به خدا نمى رسند و از ثمر دهى كه قبولى حضرت حق است باز مى مانند .
از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت شده است :
اولين چيزى كه عبد بر آن محاسبه مى شود نماز است ، پس اگر نمازش قبول شود ساير اعمالش نيز قبول مى شود ، و اگر نمازش رد شود ساير اعمالش نيز رد مى شود .
اين روايت اشاره به انسانى دارد كه اهل نماز بوده ولى اگر نمازش شرايط قبولى را نداشته باشد پذيرفته نمى شود و به خاطر پذيرفته نشدن نمازش ، اعمال ديگرش را نيز نمى پذيرند ، چه رسد به اين كه انسان از زمره ى بى نمازان باشد ، در اين صورت هيچ راهى به حريم دوست ندارد ، كه تا چيزى از اعمال او را بسنجد و ببينند آيا قابل پذيرفتن هست يا نيست ؟
پس اعمالشان تباه و نابود است ، در نتيجه روز قيامت براى آنان ميزانى ( به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الفقيه : 1 / 208 ، باب فضل الصلاة ، حديث 626 .
2 ـ كهف ( 18 ) : 105 .
خاطر اين كه عملى در اختيار ندارند ) برپا نمى كنيم .
قرآن مى فرمايد :
( كُلُّ نَفْس بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ * إِلاَّ أَصْحَابَ الْيَـمِينِ * فِي جَنَّات يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُـجْرِمِينَ * مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ )(1) .
هر انسانى در گرو اعمالى است كه مرتكب شده است ، مگر سعادتمندان كه در بهشت هايى كه به سر مى برند با اِشراف و اطلاع بر دوزخ از مجرمان مى پرسند : چه چيزى شما را در دوزخ وارد كرد ؟ گويند : از نمازگزاران نبوديم .
اين گونه نيست كه بى نمازان كار خير و عمل مثبت و سخن حقى نداشته باشند ، بلكه بسيارى از بى نمازان كارهاى خيرى را انجام مى دهند ، و كمك هايى را به محتاجان و نيازمندان مى رسانند ، ولى از آنجا كه به تعبير پيامبر « نماز آب دين است » ; چون باغ اعمالشان به چنين آب معنوى اتصال ندارد ، اعمالشان تباه و ضايع مى شود و چيزى در پرونده ى آنان كه مورد پذيرش قرار گيرد نمى ماند ، از اين جهت تهيدست و ندار وارد قيامت مى شوند و تهيدست و ندار هم جايى جز دوزخ نخواهد داشت .
از آنجا كه عرب در مسابقه ى اسب دوانى برنده ى اوّل را سابق و پس از آن را مصلّى مى نامد ، روايتى جالب در تأويل اين آيات به مناسبت كلمه ى مصلّى از حضرت صادق (عليه السلام) در كتاب هاى حديث نقل شده است :
ادريس بن عبدالله مى گويد : از تفسير ( لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ) از حضرت صادق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مدثر ( 74 ) : 38 ـ 43 .
پرسيدم ، حضرت فرمود :
منظور مجرمان از اين كه در زمره ى مصلين نبوديم اين است كه پيروان امامانى كه خدا در قرآن از آنان به عنوان سابقين ياد كرده نبوديم ، اى ادريس بن عبدالله ! آيا نمى بينى كه مردم در مسابقه ى اسب دوانى از اسبى كه به دنبال سابق درآيد تعبير به مصلّى مى كنند ؟(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عن ادريس بن عبدالله عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال سالته عن تفسير هذه الآية ( مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَر قَالُوا لُمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ) ، قال عنى بها لم نك من أتباع الأئمة الذين قال الله تبارك وتعالى فيهم ( وَالسَّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ) اما ترى الناس يسمون الذى يلى السابق فى الحلبة مصلى فذلك الذى عنى حيث قال لم نك من المصلين لم نك من اتباع السابقين .
كافى : 1 / 419 ، باب فيه نكت ونتف من التنزيل فى الولاية ، حديث 38 ; بحار الانوار : 24 / 7 ، باب 23 ، حديث 19 .